تا 60% تخفیف پاییزی، روی همه دوره‌های دیجیتال مارکتینگ
مشاهده تخفیف‌ها
چه چیزی بخونم؟
با مشخص کردن یک یا چند فیلتر مختلف، مقاله‌های جذاب و مناسب خودتان را پیدا کنید.
یادداشت هایی درباره کسب و کار، بازاریابی و اینترنت

نصفش دست ما نیست

می‌گویند کسی که قواعد بازی را بلد نیست قبل از شروع بازی بازنده است. فکر می‌کنم این جمله را می‌توانیم به بازی زندگی هم تعمیم دهیم.

زندگی هم یک بازی است اما مثل شطرنج نیست. در شطرنج فرصت‌ها همیشه یکسان و کنترل تمام بازی دست ما است. شانسی در کار نیست.

به نظرم زندگی مثل تخته نرد است. هربار که تاس می‌اندازیم فرصتی برای حرکت داریم. نصف بازی را تاس تعیین می‌کند.

نصف بازی زندگی هم دست ما نبود و نیست. این که کجا و چه زمانی هستیم، با کدام انسان‌ها روبرو می‌شویم و فردا چه اتفاق ناخواسته‌ای خواهد افتاد نتیجه تاس‌های ما است.

شاید مهم‌ترین قاعده بازی زندگی همین است. باید بلد باشیم با هر تاسی که آمد بازی کنیم.

با آنچه دارید شروع کنید، کارهایی را که بلدید انجام دهید و از چیزهایی که دارید استفاده کنید.

ولی نصفش دست ماست.

- حسین بابائی
به اشتراک بگذارید

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود!

تازه فهمیدم سخت‌ترین قسمت کار یک نویسنده، حذف کردن متنی است که با خون دل نوشته. اما ماجرا چیه؟ بعد از مدت‌ها بالاخره طلسم ایبوک جدید نوین شکست و نوشتنش تمام شد. اما بعد از بازبینی قرار شد یک فصلش بطور کامل حذف شود؛ نه اینکه محتوایش بد باشد! (اصلاً مگر نوین محتوای بد هم داره؟) ولی فصل محذوف با وجود مفید بودن، چیزی به کل کتاب اضافه نمی‌کرد. انگار که شما به داروخانه رفته باشید تا قرص سر درد بگیرید متصدی یک قرص دل درد هم برایتان روی کانتر بگذارد و بگوید "این را هم استفاده کن، کار از محکم کاری عیب نمی‌کند." نتیجه اخلاقی: همه چیزهای خوب را به هم وصله پینه نکنید چون باعث نمیشود خوبی‌ کار نهایی دو برابر ‌شود. من فکر می‌کنم آنجا که شاعر گفته «من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود» احتمالاً مربوط به ماجرایی است که در آن مجبور شده ۵۰۰۰ بیت از شعرهایش را با دستان خودش دیلیت کند، وگرنه چنین بیت سوزناکی هیچ توجیه دیگری نمی‌تواند داشته باشد، حتی غم فراق و این حرف‌ها 😊.
- صفیه منتظری
به اشتراک بگذارید

فریلند: اولین همایش فریلسنرها

یادش بخیر... روزهایی بود که من در خانه می‌نشستم و برای دیگران مطلب می‌نوشتم. این زندگی سابق من شیرینی‌ها و دردسرهای خاص خودش را داشت. یک سبک از زندگی که خیلی‌ها آن را دوست دارند. اگر شما هم جزو این آدم‌ها هستید، پس همایش فریلند را از دست ندهید. جای ما را هم خالی کنید.
- سعید رهبری
به اشتراک بگذارید

گره بی‌پایان

نه آغازی دارد و نه پایانی... حرکت جاودانۀ ذهن است. دوگانگی جهان است، در مسیر یگانگی و هماهنگی. اتحاد میان خرد و عمل است و میان فهم و دلسوزی. چرخه بی‌پایان جهان است، از تولد به مرگ و از مرگ به تولد. گره بی‌پایان، سمبلی بودائی است از حرکت، از بودن و از زندگی. سمبلی که ما بی‌نهایت دوستش داشتیم و به همین دلیل، طرحی از آن را به عنوان لوگوی مجموعه خود برگزیدیم.
- سعید رهبری
به اشتراک بگذارید

آیا شما هم خیانتکارید؟

از اول تا آخر دوران دانشگاهم، فقط یک چیز بود که حاضر بودم هر دوشنبه ساعت 8 صبح، از خوابم بزنم و بعد از طی کردن دو کیلومتر سربالایی مسخره، به آن برسم؛ و آن چیزی نبود جز کلاس‌های ادبیات استاد قاسمی. روش استاد این شکلی بود که هر جلسه 40 دقیقۀ اول کلاس مال بچه‌ها بود. هر بار یک نفر موضوعی انتخاب می‌کرد، می‌رفت جلوی کلاس دربارۀ آن حرف می‌زد، نظرات بقیه را می‌شنید و جواب می‌داد. یکی از صادق هدایت می‌گفت، یکی از عشق و دیگری از تاثیر معماری بر روان انسان. یک روز هم موضوع بحث یکی از بچه‌ها این بود: چرا ایران پیشرفت نمی‌کند؟ یادم است که آن روز دوستمان با هیجان خاصی رفت جلوی کلاس و در حالی‌که دست‌هایش را تند تند توی هوا تکان می‌داد، هِی دلیل می‌آورد و می‌گفت: اینجای کارمان اشتباه است، مگر ما از ژاپن چه کم داریم؟ اما... بعد از چند دقیقه استاد حرفش را قطع کرد و گفت: همۀ این چیزهایی که تو می‌گی در یک کلمه خلاصه می‌شود و نیازی به این همه اسلاید رنگارنگ نیست. بعد هم مکثی کرد و روی تخت نوشت: "خیانت". استاد می‌گفت وقتی منِ استاد سر و ته درس را می‌زنم دارم خیانت می‌کنم. وقتی شمای دانشجو تقلب می‌کنید دارید خیانت می‌کنید. وقتی بانکی امانت مردم را بالا می‌کشد، دارد خیانت می‌کند. وقتی کارخانه‌ای کالای بی‌کیفیت تولید می‌کند، دارد خیانت می‌کند و ... . حالا، بعد از این همه مدت، هنوز هم حرف آن روز استاد یادم می‌افتد و گاهی تهِ دلم خوشحال می‌شوم. خوشحالم در جایی کار می‌کنم که به اعتماد مخاطبانش خیانت نمی‌کند؛ هر چیزی که نیاز باشد را به خواننده‌اش می‌گوید و از آموزش به مخاطب و دادن اطلاعات به او و همکارانش هیچ ترسی ندارد : )
- سمیرا سرباز
به اشتراک بگذارید

از شیرینی مسئولیت

بی مسئولیتی کار سختی نیست. خودمان را می زنیم به کوچه علی چپ. احساس ناتوانی می کنیم. جوری رفتار می کنیم انگار در حال تلاش هستیم. ادای دانستن در میاوریم. تظاهر می کنیم. حتی به خودمان  دروغ می گوییم. وقتی هم که نتیجه شکست شد... می‌گوییم تقصیر ما نبود. ما تمام تلاشمان را کردیم. ما بهترین خودمان بودیم و نشد... و اینگونه به زندگی ادامه می‌دهیم... به زندگی که در حد تلاشی برای بقا تنزل پیدا کرده است. خوبی اش اینجاست که نمونه های بی مسئولیتی کم نیستند. آدم های بی مسئولیت کم نیستند. کسانی که موضوع را به روی ما نمی آورند تا دست خودشان رو نشود. و به این ترتیب است که با خیال راحت می توانیم ادامه دهیم. اما بی مسئولیتی نه چیزی به ما اضافه می کند، نه به جهان. بی‌حرکتی است در حرکت زمان. مسئولیت از طرف دیگر، هر چقدر هم سخت باشد (که نیست)، شیرین است. اینکه کوچکترین اتفاقات را نتیجه کار و فکر و حرف و تصمیم خودمان ببینیم و نگوییم که کسی دیگر باعث شد یا من همه تلاشم را کردم. اینکه فکر کنیم اگر چیزی آن جور که باید نبود، بخشی از تقصیر گردن ماست. چون ما کسی جز خودمان را در کنترل نداریم. شاید این سخت تر به نظر برسد. اما به معنی آزادی است. حسی سازنده است. در حرکت است و زندگی را می سازد. و نمیدانم چطور آنطور که باید حق مطلب را ادا کنم، اما بی نهایت شیرین است.
- سعید رهبری
به اشتراک بگذارید
تا 70% تخفیف همه دوره‌ها

تا 70% تخفیف همه دوره‌ها

لیست تخفیف‌ها

آکادمی آموزشی نوین

برای تماس، فرم را تکمیل کنید.
تماس با کارشناسان ما: 021-63404 داخلی ۳